پدر شهیدی می گفت :
پسرم اومده بود مرخصی زود باید برمی گشت روز آخر مرخصی گفت بابا اینقدر دلم برای امام رضا تنگ شده گفتم خوب عزیز بابا الان که وقت هست یه خورده دیرتر برگرد بیا برو مشهد؛ گفت آخه دلم نمی یاد همه اونایی که زیر آتیشن دوست دارن برن زیارت امام رضا خلاصه با همون حسرت رفت جبهه شهید شد جنازش هم برنگشت آرزوی دل یه شهید و خدا اجابت می کنه بعد از مدتها گفتن بیاید جنازه فرزندتون و شناسایی کنید و ببرید پدر و مادر شهید می رن بالای سر جنازه وقتی صورتشو باز می کنن می بینن اشتباه شده می گن آقا این بچه ما نیست تحقیق می کنن می گن پدر شهید مادر شهید ببخشید؛ جنازه پسرتون اشتباهی رفته مشهد مقدس... الله اکبر