سلامي دوباره
1- دوست داشتم دوستانهتر با كسي كه شما را دوستانه مورد خطاب قرار داده سخن ميگفتيد.
2- نميدانم مولفههاي سياسي بودن يك آدم از منظر شما چيست اما ميدانم كه هيچ ربطي ميان فهميدن جمله شما با سياسي بودن وجود ندارد.
3- من نگفتم كه كلمات و عبارات شما را نفهميدم، بلكه نوشتم منظور شما را نفهميدم.
4- نميدانم از چه زاويهاي به يادداشت من نگريستهايد كه با آن مخالفيد، اگر بخواهم نوشتههاي شما را در وبلاگتان ملاك ديدگاهتان در نظر بگيرم، فهميدن چيزهايي كه برايم نوشتهايد سختتر ميشود چون من چيز بدي نگفتهام، تنها از مسئوليني كه به فرهنگ جنگ و دفاع مقدس پشتپا زدهاند انتقد كردهام.
5- همين فرزندان انقلاب حق دارند فكر كنند، هر فكري، من هم حق دارم فكر كنم، اما شما حق نداريد جوري با مخاطبتان صحبت كنيد كه انگار قيم او هستيد.
6- من اصلا از اين مردم ناراحت نيستم، تكيه اصلي من روي مسئولين هستش و فكر هم ميكنم كه اين نگاه من با اندك تاملي توي يادداشتهام معلوم باشه.
7- وقتي من دو عبارت رو با شماره از هم جدا ميكنم، معناش اينه كه اون دو تا عبارت، ارتباط معنايي با هم ندارن، بنابراين بر اساس ادبيات ويرايشي هيچ اشكالي توي اون نوشته من وجود نداره.
8- در هر صورت از اينكه من رو قابل دونستيد ممنونم.
ياعلي