سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 
دریــــــــــــــــــا دلــــــــــــــــــــا ن
 
 
رأی با تأمل حاصل می شود و رأی خام پشتیبان بدی است . [امام علی علیه السلام] 
»» طلائیه:

 

قطعه ای از بهشت ؛ مقر ابا الفضل عباس ؛ سه راهی شهادت ؛ زمانی که بچه های تفحص هیچ شهیدی رو پیدا نمی کردند گفتند چی شده انگار شهیدان با ما قهر کردند دلشون گرفته بود می گفتن حتی لیاقت نداریم استخواناشون و جمع کنیم یه پلاک ببریم یه مادر رو شاد کنیم خیلی نگران بودن تا اینکه یه نفر یه پیشنهاد داد ؛ بیاد به قمر بنی هاشم متوسل بشیم نشستن رو خاکا و متوسل شدن به صاحب دست های بریده علمدار کربلا کسی که باب الحوائجه و حتی امام حسین هم هر جا در کربلا کارشون گره می خورد به عباس رو می انداختن خلاصه نشستن و به علمدار کربلا متوسل شدن بعد بلند شدن و شروع کردند به زیرو رو کردن خاک ، دیدن یه جنازه زیر خاکه اوردنش بیرون دیدن الله اکبر اسم این شهید عباسه ، شهید عباس امیری، یه نفر گفت شاید اتفاقی به هر حال از این حرفا که امروز زیاده دوباره گشتن تا یه جنازه شهید دیگه ی پیدا کردند دیدن دست این جنازه حالا تو یه عملیاتی قطع شده و مصنوعیه ، جنازرو بیرون کشیدن دیدن اسمش اباالفضل اباالفضلی ،فهمیدن اینجا خیمه گاه اباالفضل عباسه این شد که اسم اینجارو گذاشتن حسینیه اباالفضل عباس

 

 

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » دریا ( دوشنبه 86/2/31 :: ساعت 8:57 صبح )

»» شهید زنده است این ماییم که مردیم


یکی از فرماندهان جنگ می گفت خدا رحمت کنه حاج عبدالله ضابط و؛ گروه تفحصی اورده بود داشت برای ما خاطره می گفت، می گفت خیلی دوست داشتم سید مرتضی آوینی و ببینم یه روز به رفقاش گفت یه کاری بکنید ما حاج مرتضی رو ببینیم؛ نشد گذشت تا اینکه حاج مرتضی تو فکه رو مین رفت و به آسمون پر کشید و شهید شد
یه وقتی با همین کارروانا اومدم مناطق جنگی و شب یه جایی مستقر شدیم خوابیده بودم تو خواب حاج مرتضی رو دیدم باهاشون حرف زدم کلی درد و دل کردم گفتم آقا سید خیلی دوست داشتم وقتی زنده بودید می دیدمتون ولی توفیق نشد به من گفت نگران نباش فردا ساعت 8صبح بیا پل کرخه منتظرتم.صبح که از خواب بیدار شدم تو درست و الکی بودن خواب شک داشتم گفتم حالا برم ببینم چی می شه رفتم سر قراری که با من گذاشته بود ولی نیم ساعت دیر رسیدم دیدم خبری از آوینی نیست داشتم مطمئن می شدم که خواب و خیاله سربازی که اون نزدیکی نگهبانی می داد اومد نزدیکه من گفت آقا شما منتظر کسی هستید گفتم آره با یکی از رفقا قرار داشتیم گفت چه شکلی بود ما هم گفتیم موهای جو گندمی و یه عینک هم داشت و ...گفت عجب رفیقت تا ساعت 8 منتظرت شد نیومدی بعد اومد و به من گفت اگر یکی با این خصوصات اومد بگو منتظرش شدم ولی نیومد گفت که بگم براتون با انگشتش کنار پل یه چیزی نوشته بری و بخونی این فرمانده گریه می کرد رفت دید آره سید براشون نوشته بود فلانی منتظرت بودم نیامدی وعده ما بهشت ؛ سید مرتضی آوینی



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » دریا ( سه شنبه 86/1/21 :: ساعت 2:22 عصر )

»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

به هم ریخته ام...
دیدیم آنچه را که فقط می شنیدیم !!!!!!!
خانم فاطمه زهرا (س) از کلام رهبری ...
دریادلـــــــــــــــــــــان عاشق
گمنام ...
کاش دیر بیدار نشویم...
راه روشن است
پیام
[عناوین آرشیوشده]
 

>> بازدید امروز: 13
>> بازدید دیروز: 10
>> مجموع بازدیدها: 117578
» درباره من «

دریــــــــــــــــــا دلــــــــــــــــــــا ن

» آرشیو مطالب «
یادی از قبل
یادی از قبل
زمستان 1386
پاییز 1386
تابستان 1386
بهار 1386
زمستان 1385

» لوگوی وبلاگ «


» لینک دوستان «

» صفحات اختصاصی «

» لوگوی لینک دوستان «


» وضعیت من در یاهو «
یــــاهـو
» موسیقی وبلاگ «

» طراح قالب «